من یکی غرقابه در دریا به دنبال چه می گردم ؟
در دلم جا گر کند دریا از صدف در بر نمی چینم
من در آواز بلند آوازه ها دردی نمی بینم
من خود این آواز می سازم
و با ساز وجودم
رازهای دربدر
دردهای سر به کوه افکنده را خواهم که دیگر گونه بنوازم
خفتگان
روز جون نیمه شبان
با چشم بلندی
همواره خفتگان
در که گشوده می شود
از سر آغاز تا فراز و فرود
قورباغه با زهره
به ابو عطا نگاه می آورند
در حجاز سبز می شوند
شاید آن گبری که می خواند یتیمک را به آوای بلند مهربانی
یک قدم تا عشق نزدیک است و
بر نوا آهنگ دلها جز نت رمز محبت
هیچ ننویسد
بگشای که نگاهها در گشایند
نگار را بنگار تا بیانگارند انگاره ها را

مسعود شیرمحمد